یکی یه دونم سید مهدی جونیکی یه دونم سید مهدی جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره

عشق مامان وبابا

6/5 ماهگی

سلام سید مهدی این روزا یکم مریضه و حال نداره البته الان خیلی بهتره ولی تو روز چند نوبت باید دارو مصرف کنه ولی اصلا دارو دوست نداره و موقع دارو دادن خیلی گریه می کنه اللللللللللهی که زود خوب بشی مامانی.مادر فدات شه که تو هر حالتی خنده از لیات نمیره الهی که همیشه بخندی نازنینم. با ما تو ادامه مطلب همراه باشید گل در کنار گل قربون قد و بالای کیفیت... ...
25 مرداد 1391

یه خبر

سلاااااااااااااااااااااااام سیدمهدی امروز بدون کمک نشست همه میگن پسر رو نباید زود بنشونیم باید 8ماهگی بشینن ولی سیدمهدی دوست داشت زودتر بشینه خدا به داد من برسه که دیگه فضولیاش داره شروع میشه واااااااااااااااااااای به زودی عکساش و میزارم بیاین ادامه مطلب...     ...
21 مرداد 1391

اولین شب قدر سیدمهدی

عزیزم امسال اولین سالی که تو این شبها تو مراسم شب قدر شرکت میکنی البته پارسال تو دل مامانی بودی خیلی کوچولو بودی چون هنوز تکون نمیخوردی من 3ماهه بودم ایشاله صاحب این شبها همیشه حافظت باشه گلم. بقیه تو ادامه مطلب...     ...
21 مرداد 1391

کارای گل پسری

سلللللللللام کارایی که خوشگل مامان تا پایان 6ماهگی انجام میده دیگه به راحتی به اطراف غلط میزنی خودت و به رو می اندازی و تلاش برای جلو رفتن میکنی و چون موفق نمیشی جلو بری گریه میکنی خیلی شیطون شدی و مامان و اذیت میکنی مدام میخوای بغلت کنیم و راه بریم واینم تو موقع بغل کردنت عاشق موتورسواری هستی و تا بابا رو میبینی سریع میری بغلش و بهونه میگیری که بیرونت ببره راستی اینم بگم که خیلی آدم فروشی تا چشمت به بابات میوفته دیگه منو نمیشناسی هرکاری میکنم بیای بغلم دستم و پس میزنی واینم بابای سیدمهدی بدون کمک چند ثانیه میشینی خیلی بد غذایی و به هیچ عنوان نمیشه بهت هیچی داد حتی قطره آهن و مولتی تو و فقط چیزا...
19 مرداد 1391

واکسن 6 ماهگی

سلام عزیز دل مامان دیروز کلی واست نوشتم همین که ارسال و زدم یهو اینتنت قطع شد و دیدم ارسال نشده اون موقع خیلی اعصابم خورد شد ولی اشکال نداره دوباره واست مینویسم بع از بردنت به مرکز بهداشت اول وزن  قدت اندازه گرفتن وزن٧/٢٥٠گرم قد ٦٨ دورسر ٤٣ و در کل همه چیز خوب بود ولی خودم یکم از نظر وزن نگرانت شدم ولی اون جا گفتن داره خوب پیش میره نوبت رسید به واکسن خودم داشتم از استرس غش میکردم بردنت تو اتاق و یهو .... تو گریه مامان گریه خلاصه تا بغلت کردم زود آروم شدی تو پسر خیلی قوی ای هستی تا شب خوب بودی دیگه شب بهت استامینوفن ندادم سحر تو هم بیدار شدی دیدم یکم بی قراری دوباره بهت استا...
11 مرداد 1391

وای دوباره واکسن

سلاااام سیدمهدی فردا واکسن ٦ماهگی داره دعا کنید این یکی هم به خیر و خوشی رد بشه الانم پسر بدی شده و داره گریه میکنه بقیش باشه واسه فردا فعلاباااااااای ...
9 مرداد 1391

تا 6ماهگی

به ادامه مطلب برید........ قربون اون خندت چه قدر خوردنی میشی تو خواب عزیزم دیگه خیلی راحت خودت و به شکم می اندازی گلم بعد از حمام نمی دونید که چقدر خوشمزست شما هم یه بار امتحان کنید یک هفته از شروع غذای کمکیم میگذره به به از دست پخت مامانم متحیر شدم خوشحالم دیگه ژستم خوشگل مگه نه؟ من سوار بر ماشین شخصیم. تعجب نکنید اون نخ نیست آب دهن که مدتی است جاری گشته ولی خبری از دندان نیست مچکلم ...
8 مرداد 1391
1